مسافرانخاکی
مسافران خاکی
حال و هوای این روزهای سرزمینم متفاوت است. بوی عجیبی میدهد! عجیب است، اما غریب نیست…
هرچندوقت یکبار این عطر در هوای کشورم میپیچد. که مست میکند.
عطر کسانی که خدا گلچین کرده. عطر صدوپنجاه مسافرخاکی که حالا پس از سالهای طولانی از سفر بازگشتهاند. مدافعان وطنی که جز چند تکه استخوان، چیز دیگری از این سفر ناشناخته با خود سوغاتی نیاوردهاند. اما چه میکند این سوغاتی با دلهای مردم…
تصاویر تشییع این شهدا را که میبینم، جمعیت عظیمی در حال بدرقه آنها هستند تا در جایگاه ابدیشان آرام گیرند. چقدر چشمنواز و لذتبخش است این بدرقهی باشکوه. چقدر خواهان و عاشق دارند این سوغاتیها…
اما باوجود این شور و شوق از بازگشت سفرکردهها، یک غم بزرگ در دلم نشست و بر این شوق دیدار، غلبه کرد!
یادچندروز پیش افتادم که یک خبر شوکه کننده تمام فضایمجازی و خبرگزاریها را متشنج کرد! خبر زنی که در مکان عمومی با بیحیایی تمام، به پایکوبی و معرکهگیری پرداختهبود و مردم را دور خود جمع کردهبود و… بقیه ماجرا که حتما شنیدهاید.
یاد دخترانی افتادم که مدتی پیش چوب حراج به روسریهایشان زدند و آب در آسیاب دشمن ریختند…
همان دشمنانی که این غیورمردان را با بیرحمی تمام به شهادت رساندند.
اما دلیل این اتفاقات چه چیزی میتواند باشد جز خلاءهایی که بخاطر کوتاهی منِمبلغ ایجادشده؟! کوتاهی در حرکت درمسیر شهدا، در معرفی راه شهدا، در ترویج تفکر شهدا و در تحلیل آنچه که بخاطرش، حالا فقط چندتکه استخوان پوسیده از دلیرترین جوانان دوران انقلاب بازگشتهاست.
چه غم سنگینی است این احساس گناه. چگونه میخواهم روبرو شوم با این مدافعان ناموس و وطن؟!
چه شرمندگی غیرقابل وصفی وجودم را فراگرفت. اگر غفلت و کوتاهی منِمبلغ نبود، حالا انقدر راحت پایمال نمیکردند حرمتِ خونِ شما را…
پ.ن
چقدر از منش این شهدا دور شدیم
آنقدر خیره به دنیا شده و کور شدیم
معذرت از همه خوبان و همه همرزمان
ما برای شهدا وصلهی ناجور شدیم
قربة الی الله
تقدیم به ساحت مقدس بانوی دمشق